رمان فرشته کوچولوی من
پارت ۷
گویون جونگ : وقتی لباس را پوشیدم خیلی بهم آمده بود
یهو دیدم پیام داد و گفت با خانواده بیاین
گفتم چشم حتما
سریع رفتم به مادرم و پدرم گفتم آماده بشن که بریم
آماده شدند سوار ماشین شدیم و رفتیم
وقتی آنجا رسیدیم یک خانه بزرگ و زیبا داشتند خب البته پولدار بودند
وقتی رفتیم داخل تهیونگ خیلی جذاب شده بود محو تهیونگ شدم
یهو مامانم زد بهم و گفت سلام بده
سلام دادیم و رفیتم نشستیم
وقتی نشستیم پدر تهیونگ و تهیونگ آمدن پیش ما
پدر تهیونگ : میخوام درمورد یک موضوع مهم صحبت کنیم
گویون جونگ : پدر تهیونگ با مادر و پدر مادر من و رفتن اتاق و..
گویون جونگ : وقتی لباس را پوشیدم خیلی بهم آمده بود
یهو دیدم پیام داد و گفت با خانواده بیاین
گفتم چشم حتما
سریع رفتم به مادرم و پدرم گفتم آماده بشن که بریم
آماده شدند سوار ماشین شدیم و رفتیم
وقتی آنجا رسیدیم یک خانه بزرگ و زیبا داشتند خب البته پولدار بودند
وقتی رفتیم داخل تهیونگ خیلی جذاب شده بود محو تهیونگ شدم
یهو مامانم زد بهم و گفت سلام بده
سلام دادیم و رفیتم نشستیم
وقتی نشستیم پدر تهیونگ و تهیونگ آمدن پیش ما
پدر تهیونگ : میخوام درمورد یک موضوع مهم صحبت کنیم
گویون جونگ : پدر تهیونگ با مادر و پدر مادر من و رفتن اتاق و..
- ۳.۵k
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط